حلماجانحلماجان، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 9 روز سن داره
زندگي مشترك من وبابازندگي مشترك من وبابا، تا این لحظه: 19 سال و 5 ماه و 20 روز سن داره

دخترم ثمره صبرم

حلمای عزیزم دیگه راه افتاده....

1393/5/6 12:41
نویسنده : مامان حلماجان
503 بازدید
اشتراک گذاری
سلام به پريوش خودم حلما جانم
 
دختر ناز مامان امروز ٩ ماه ١٩ روزته(فردا هم مصادف با عید مبارک فطر ماه رمضان ۱۳۹۳) عیدت مبارک
وبه طور رسمي از ٩ ماه ده روزگي هزار ماشالله راه اوفتادي و ميتوني همه جاي خونه رو واسه خودت بگردي، بيشترهم اتاق خودت رو. بنابراين؛
 
اولين قدمهاي زندگيت مبارك زندگي مامان وبابا
 
 
دعا ميكنم ان شالله قدمهايي كه تو زندگيت بر ميداري در جهت رضاي خدا ودر خدمت به خلقش باشه و دعا ميكنم هميشه استوار ومحكم قدم برداري وهيچ وقت دچار سستي ولغزش نشي عزيز دلم
برو خداوند وأهل بيت پشت وپناهت ميوه دلم
برو و مواظب خودت باش منم هستم هم مواظب تو هم مواظب خودم تا نكنه از دست بدم لحظات ناب بالندگيت رو عمركم
واما اتفاق قشنگ بعدي اينكه در تاريخ ٩ ماه ٤ روزگي
دوتا دندوناي پيشين بالاييت هم باهم درآومدن و دندوناي نيش بالا هم متورم شدن و ان شاالله تا چند وقت ديگه اونا هم در ميان
حالا جمعاً ٤ تا دندون داري كه گاهي دندوناي بالا رو ميسابي رو پايينيا وگوشت تنمو آب ميكني نميدونم چرا؟ شايد چون ميخاره ... نميدونم
 
واما تو اين پست از وضعيت خوابت بگم :
خواب سنگينت از شب تا صبح تا ساعت ١١ و١٢ هستش تازه اونم يه مقدار مشكل داريم چون اوايل شب كه ميخوابي بايد حواسمون باشه سر و صدا نكنيم ومهمتر از همه اينكه منم پيشت خوابيده باشم وگرنه بيدار بشي ديگه تا يكي دو ساعت نميخوابي
وتو طول روز بيست دقيقه تا نيم ساعتي چرتكي ميزني
 
واي از دست تو وروجك نماز ميخونم جيغ وداد راه ميندازي فكر ميكني مي خوام برم
دستشويي ميريم مياي پشت در اينقدر با سوز گريه ميكني كني كه همه ساختمون نگرانت ميشن
اينجوري نبوديا.....!
 
علاقه زيادي به حموم كردن داري تا در حموم باز باشه ومنم حواسم نباشه رفتي نشستي تو لگن الهي قربونت برم نفسم
 
جارو برقي ميكشم مات ومبهوت ميشني يه گوشه فقط نگاه ميكني، گاهي هم با ترس ولرز از كنارش رد ميشي كه خودتو برسوني به من
 
حلماي ماماني خيلي خيلي دوستت دارما...!
 
اینم عکس آتلیه که از رو شاسی گرفتم ٬ همین فقط تکیه وبقیه ش خانوادگی بود عزیزکم
 
 
دختر قشنگم این اولین کفشی هستش که واست گرفتیم تا باهاش راه بری.البته کفش داشتی ولی اونا فعلا به پات بزرگن٬ وقتی این پست رو واست گذاشتم هنوز نخریده بودمشون واسه همین يك روز بعد ازتاريخ اين پست اضافه میکنم یعنی در تاریخ ٩٣/٥/٧
مبارکت باشه دلبندم
 
 
 
 
حلما ورکسانا خانم نوه دایی مامانی
 
 
 
هر کاری کردم که چند تا عکس درست وحسابی از مراحل راه رفتنت بگیرم نذاشتی که عسلکم
 
 
 
 
 
 
 
 
قربونت برم وقتی دلت میگیره میذارمت پنجره آشپزخونه کوچه رو نگاه میکنی
 
 
 
در خاطری که تویی دیگران فراموشند
بگذار در گوشت بگویم
« می خواهمت »
این خلاصه ی
تمام حرفهای عاشقانه ی دنیاست...!
 
پسندها (2)

نظرات (1)

مامانی
31 مرداد 93 20:39
خیلی نازی حلما جونمممممممم