١٠ ماهــگيت مبارك ᓗـلماي نازم
سلام مامان جون...
ديروز ده ماه رو تموم كردي و وارد يازده ماهگي شدي و اين يعني خدايا بي نهايت شكرت... دختر نازم داره بزرگ ميشه ،خانوم ميشه، عسل ميشه .....
١٠ ماهــگيت مبارك هــمهـ בار ونـבارم، هــمهـ عمر وهــستيهـ مטּ
ده ماهگيت مصادف شد با يه سفر كوتاه يه روزه كه رفتيم قم زيارت حضرت معصومه س، واين رو به فال نيك ميگيريم. خوش گذشت ولي يه مقدار هوا گرم بود واسه همين همش يا تو ماشين بوديم يا داخل حرم
حرم كه بوديم اينقده اونجا بدو بدو كردي و با هر بچه اي كه ميديدي خوش وبش وطرح دوستي ولبخند.... كه درست وحسابي نتونستم زيارت ونماز ودعا...
خلاصه همش دنبال شما بودم عزيز دلم
حسابي خوش گذروني
توماشينم يا خواب بودي ويا در حال بازي در كل فكر ميكردم بيشتر از اينا اذيت بشي ماماني، ولي خدارو شكر كه اينطور نبود
فقط اومدني فكر كنم زيادي شيرخوردي كه باعث شد هر چي خوردي رو بياري بالا فدات بشم كه بعدش دوباره خوابيدي
عكس هم نذاشتي ازت بگيرم بسكه شيطوني تو ماماني فقط همين چند تا....
כختر כوωـت כاشتنيـہ مטּ ᓗـلماي نازم خيلي כوωـتت כارم عزيييييييز כلم
اينم شيطونياي شما ودختر خاله فاطيما وقتي ما مشغول پاك كردن سبزي بوديم
اينم چند تا عكس از تولد تسنيم جوني كه اومده بودن همدان خونه مامان بزرگ
یوسف مى دانست تمام درها بسته هستند اما به خاطر خدا و به امید او حتی به سوی درهای بسته دوید و تمام درهای بسته برایش باز شد …
“اگر تمام درهای دنیا هم به رویت بسته شدند ، به طرف درهای بسته بدو چون خدای تو و یوسف یکیست”
“اگر تمام درهای دنیا هم به رویت بسته شدند ، به طرف درهای بسته بدو چون خدای تو و یوسف یکیست”
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی