اتاق حلما جان من
سلام عزیز مادر، الهی که دورت بگردم خشگلکم ،باورت میشه تا امروزکه سه ماه
ویازده روزته پاهای نازتو تواتاق خشگلت نذاشتی؟!! اره عزیزم عجیبه ولی حقیقت داره . اخه مامانی اون اوایل که به
فکرم نرسیدو بعدشم که هوا سردشد اتاقتم که امسال بخاری نذاشتیم .نه که زیرشم پارکینگه واسه همین خیلی
خیلی خیلی سرده فعلا ازش به عنوان یخچال استفاده میکنیم خخخخخخ.گذاشتم تا انشالله وقتی تونستی چهاردست
وپا بری اونموقع خودت باپاهای خودت وارد اتاقت بشی. سعی میکنم حتما واست مراسم افتتحاح بگیرم وتو وبلاگت
بذارم. ولی حالاتصمیم گرفتم چند تا عکس ازش بذارم تا بمونه یادگاری قربون خودت واتاقت یکجا برم مادر.
این در اتاقته اسمتو مامانی قلاببافی کرده
همه اینا به قربون سر کم موی تو عزیز دلم .عروسکتم وقتی چشماتو میبندی وخوابی دلش واست تنگ
میشه و وقتی بیداری خوشحاله تا چه برسه به من ماهکم.
و بابایی که عاشقانه دوستت داره
ومامانی عاشق هر جفتتون عزیزای دلم
تمام ترانه هایم ترنم یاد توست
و تمام نفسهایم خلاصه در نفسهای توست
ای زلال تر از باران و پاکتر از آیینه به وجود پر مهر تو می بالم
و تو را آن گونه که می خواهی دوست دارم
ای مهربان پرنده خیالم با یاد تو به اوج آسمانها پر خواهد گشود
و زیبایی ات را به رخ فرشتگان خواهد کشید
تبسمی از تو مرا کافیست که از هیچ به همه چیز برسم